حال به یادت دارم

اما دیگران ... نشاید ... حتما از تو نمی دانند .. و در ذهن خود از برای تو هیچ ندارند

افسوس

افسوس ار آن زمانی که من تو را بیاد نیاورم ...

و در آن هنگام ... تو بر سر زبان دل ها خواهی بود ...

و من تنها در غروب خود محو می شوم ...

بدون آنکه بدانی کسی که برای تو یاد گذاشت من بودم و بس ...

تا هستم

تا در غروب خود محو نشده ام

بیا و تو هم مرا به یاد آر ...

شاید ... نه ... حتما دیگران را پس خواهیم زد ...

اصلا دیگرانی وجود نخواهند داشت که تو را بعد از منی که نخواهم بود به یاد بیاورند ... نه .. مطمئن باش به این زودی ها من امحاء نخواهم شد ...

به امید روزی که در وجود تو محو شوم و تنها در آغوش من آرام بگیری .